محل تبلیغات شما

 

به اقتضای سن و سالم، چند سالی است تحلیلها و فرضیاتی هرمنوتیک را در رابطه با خود شناسی و هویت حقیقی خودم! در جزوه ای، تحت عنوان "من، با روکش شکلاتی" مینویسم. این نوشته های هنوز خیلی خام هستند اما امیدوارم که روزی ارزش انتشار پیدا کنند.

اکنون در پست حاضر قصد دارم شعری از بابا افضل کاشانی را بهانه کرده وبرای تفسیرش، یکی از فرضیات نقل شده در جزوه ام را در رابطه با خود شناسی ارائه دهم. البته خیلی فشرده و موجز !!!.

 

بابا افضل را قبلا در این لینک معرفی کرده ام اما

یادآوری میکنم که خودشناسی، کانون و قلبِ فلسفه ی باباافضل کاشانی و محور همه ی اندیشه های اوست. وی معتقد است کسانی که از بیرونِ خود، خواسته اند راهِ شناخت را طی کنند، به بیراهه رفته اند و بنابراین شناختشان معتبر نیست. باباافضل درمیان بسیاری از عارفان و زاهدان و عالمانی که از طریق آیات و روایات، خودشناسی را مهم تلقی کرده اند ممتاز است، چه او از توصیه های اخلاقی و نقلی فراتر میرود. باباافضل، خودشناسی را مقوله ای هرمنوتیکی تلقی می‏کرد که هر فهم و درک دیگری بر آن متکی بوده است (نقل از مقاله: جستجوی خود شناسی دررموزافضلالدین کاشانی، ص139). 

به هر تقدیربابا افضل اینگونه سروده:

ای ناطق اگر به مرکزِ جسم مانی

حاصل نکنی معرفتِ سبحانی

روزی که علایق از بدن قطع شوند

در ظلمتِ جهل، جاودان می‏مانی

 

شعر بالا به این مطلب اشاره میکند که ای انسان! اگر در حیات دنیوی از اگو» به سمت خویش»، یا از منیت» به سمت الوهیت» سفر نکنی، قطعا بعد از مرگ، یکی ازتلخ ترین تجربه های ممکن که همانا: گم کردن خود و خداست را برای همیشه تحمل خواهی کرد.

به عبارت ساده تر:

اگر در این دنیا خودت را پیدا نکنی، بعد از مرگ برای همیشه گم میشوی.

 

تفسیر بیشتر اینکه اگر در همین دنیای مادی، نتوانیم خودمان را از صفات و انتسابات و لینکهای قومی قبیله ای مان جدا کنیم، اگر نتوانیم از میان اینهمه  وابستگی، خودِ واقعی مان را پیدا کنیم، قطعاً بعد از مرگ، که صورتی و صفتی نداریم و قوم و قبیله و انتسابات همه محو شده اند، در آن هنگام است که به صورت فاجعه باری تنهاشده، گم شده و دیگر خودمان را پیدا نخواهیم کرد.

قسمت وحشتناک داستان همین کلمه ی همیشه یا جاودان است. کلمه ای که ظالمانه به نظر می رسد اما ملاحظه کردیم که در مصرع آخر شعرِ بابا افضل هم تاکید شده بود.

جاودان ماندن در ظلمتِ جهل، در قرآن هم مابه‏ ازا دارد. خلود ذکر شده در قرآن مخصوصِ کسانی است که تا آخرین لحظه ی مرگِ مادی، هنوز هم همینطور خنگ و گول باقی مانده اند:

إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ أُولئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللهِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعین* خالِدینَ فیها لا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ»؛

یعنی بر آنان که کافر بودند و در کافرى مُردند لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم باد. جاودانه در لعنت‌اند و در عذابشان تخفیف داده نشود و لحظه‌‌‏اى مهلتشان ندهند (یا لحظه ای دیده نمی‏شوند)(بقره، 161- 162).

توضیح اینکه معنی ریشه ای کفر چیزی نیست جز پوشاندن یک حقیقتِ کاملا هویدا»  و چه حقیقتی در جهان برای یک شخص، هویدا تر از هویت حقیقیِ خود اوست؟

بنابر این بابا افضل دراین شعر میگوید که ای انسان برای یافتن خود حقیقی تو و خودشکوفایی تو و تکامل جاودانی ات که در نهایت به فهم خدای حقیقی ات منجر می شود چند قدم مهم وجود دارد.

اولین قدم این است که قبل از هر چیز خودت را از اسم قراردادی ات و از تعصبات قومی و قبیله ای و بطور کلی از همه ی لینکهایت به جهان مادی و معنوی جدا ببینی (نه اینکه جدا کنی. توجه به اختلاف معانی شود لطفا!!) 

تعدادی از این لینکها و صفتهایی را که معمولا با خودِ حقیقی ما اشتباه میشوند برای یک شخص فرضی در پاراگراف بعدی آورده ام. هر کلمه ای که زیر آن خط کشیده ام ممکن است با خود حقیقی آن شخص اشتباه شوند:

شخص فرضی ما آقای دکتر حسین رزاقی فرزند اختر و محمود، متولد تهران عضوهیئت علمی دانشگاه ویک ایرانی مسلمان است. وزنش 70 کیلو گرم و قدش 175 ساتی متر است. سفید پوست است و قیافه اش فلان طور است و روی دست راستش یک خال بزرگ دارد. خاطراتش را که از 3 سالگی به یاد می آورد فلان و فلان وفلان است و 

همه ی اینها و بسیار بیشتر از اینها، لینکها و انتساباتی است که به دور خودِ حقیقیِ هویت اصلیِ آن شخص تنیده شده و او را از حقیقتِ وجودِ خودش دور کرده است.

پس در قدم اول باید این قدرت خلاقه را داشته باشیم که خودمان را از هرآنچه رنگ تعلق پذیرد آزاد ببینیم.

برفرض که به این کار موفق شویم

وتازه

اکنون به خان دوم رسیده ای.

خان دوم این است که باید خودت را از قیودِ وهمی و خیالی آزاد نمایی.

قیود وهمی چیست؟

 باید بتوانی خودِ واقعی ‏ات را از میانِ ماده ای که  بدنت را شکل داده

 و  روحی که به تو حیات بخشیده و سلولهای بدنت را از ملکولهای مرده متمایز کرده

واز همه سخت تر، از  ذهنِ محاسبه گرت

 تشخیص دهی و پیدا کنی،

 اگر نتوانی این کار را در همین هیئت انسانی و در همین دنیا که هستی انجام دهی، قطعاٌ بعد از مرگ، وضعیتی به مراتب بدتر خواهی داشت.

 چرا که بعد از مرگ ، دیگر بدنی که به آن مانوس بودی را نداری،

 روحِ نباتی که با آن نفس میکشیدی را هم نداری

 و ذهنِ معاش اندیش را که در فکر نان بود را هم نداری.

در آنجا فقط تو هستی و ذهنِ نامحدودت که قرار بوده در این دنیا از آن استفاده کرده و به آن عادت کنی و قرار بوده از طریق آن فکر کنی اما تو او را در حصار ماده مغزت محدود کردی، آن را تبدیل به ذهن محدود کردی که وابسته به مغز باشد مغزی که مثل سایر ابزارهای مادی به فیزیولوژی خود محدود است و کم خوابی یا تغذیه نامناسب یا حتی ژنتیک اکتسابی بر روی عملکرد آن تاثیر میگزارد. اکنون پس از مرگ مغزمادی ات، این ذهن نامحدود که در دنیا مهجور و بلااستفاده بود، آنچنان گیج و قاطی پاطی می‏شود که تا مدتهای مدیدی و شاید تا همیشه هنگ خواهی بود. یعنی به این سادگیها نمی‏توانی هویت واقعیِ خودت را و به طبع، خدای خودت را باز شناسی نمایی.

به همین دلیل است که بابا افضل کاشانی فرمود:

ای ناطق اگر به مرکزِ جسم مانی

حاصل نکنی معرفتِ سبحانی

روزی که علایق از بدن قطع شوند

در ظلمتِ جهل، جاودان می‏مانی

-------------------------------------------------------------

 

پ.ن.

آقای خندق آبادی عضو هیئت علمی بنیاد دائرةالمعارف اسلامی در این رابطه مینویسد:

خودشناسی بر مدارِ نفس انسان میگردد و نفس نیز در بالاترین مراتبش عقل است. هرچه انسان از مرحله ی جسمانی دورتر شود و به مرحله ی عقلیِ خود نزدیکتر گردد، به همین نسبت به وجود عقلی عالم نزدیکتر و در نهایت با عالم یگانه می‏ شود. بنابراین، یافتن خود به یافتن عالم میانجامد و این امر از طریق شناخت اتحاد میان علم و عالم و معلوم رخ میدهد. در پایان، انسان می یابد که هرچه در جهان میجست در درون خود اوست این مسیر را دور یا چرخش هرمنوتیکی می توان قلمداد کرد. مسیری که میان معرفت به خود و عالم بیرون برقرار میشود و به شناخت جهان می انجامد (حسین خندق آبادی، 1394، پژوهشنامه کاشان، شمارۀ شش). 

تعریف خود، در مکتب زوریخ SELF definition, at the Zurich Club

امر به خودشناسی در شعر بابا افضل کاشانی The order to consciousness in the poetry of Baba Afzal Kasha

نظر من در مورد نظر یونگ در مورد خداوند! !My opinion about Yung's opinion about God

ای ,ی ,افضل ,همین ,کرده ,پیدا ,را از ,است که ,بعد از ,بابا افضل ,و در ,نکنی معرفتِ سبحانیروزی

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

نقطه سر خط طب گیاهی #فروشگاه مرکزی شفا نشاط و شادی و امنیت | سیده شنو علوی