محل تبلیغات شما

 

آقای کارل گوستاو یونگ، روانکاو تحلیلی معروف سوییسی و بنیانگذار روانکاوی اعماق انسان، در اواخر زندگی به یک سلسله شهودهای باطنی دست یافت.

او برای تبیین علمی این روشن بینی های معنوی مباحث فراوانی را در روانکاوی تحلیلی مطرح کرد. 

مثلا تلاش کرد تا یک مرکز فرماندهی الهی را در وجود انسان شناسایی کرده و آن را بصورت علمی معرفی نماید. 

آقای یونگ در یکی از سخنرانیهایش عنوان میکند که هر جا ازحاصل فرایند فردیت  Individuation  یا خویش  Self صحبت کرده، بجای آن می توانسته از واژۀ خدا  God  استفاده کند.

البته ایشان اذعان میکند که : "خویش ، مثل حجرالفلاسفه، ما به ازاهای متفاوتی دارد. مثلا شخصیت مهتر یکی از ما به ازاهای آن است.  خویش یک موجود متعالی است که از شخصیت انسان بسیار بزرگتر است به طوری که انسان نمیتواند آن را به درستی درک کند و لذا نمی تواند آن را تعریف نماید". 

تعاریف  آقای یونگ از خویش، بسیار شبیه به تعریف ادیان از خداوند است.

به نظر من( نویسنده)، اینکه چه ارتباطی هست بین خدا و فرایند فردیت یا خویش، مسئلۀ بسیار مهم و البته غامضی است. شاید همان تصویر خدا God Image که خود یونگ نیز مطرح میکند محافظه کارانه ترین نامگذاری برای حقیقت خویش باشد.

اگر چه بسیاری از شعرا و عارفین ما هم بصورت شعاری و حتی در شطحیات خود چنین ارتباطی را فریاد زده اند که نمونۀ معروف آن را در فریاد انالحق حلاج شنیده ایم.

اما به نظربنده حکم قطعی برای چنین یکسان پنداری هایی نمیتوان داد، جز با معرفت واقعی ناشی از اشراقات ربانی.

مخصوصا وقتی می بینیم که رسول خدا، "من" اش را بشری مثل سایرین دانسته و ظاهراً فرموده اند که:

"من" بشری هستم مثل شما که به "من" وحی میشود، همین!

( إِنَّما أَنَا بَشَر مِثْلُکُمْ یوحی إلَی کهف- 110 )

 

در حالی که کسانی مثل فرعون، "من" اش را خدای بزرگ می نامید و می گفت که:

"من" خدای بزرگ شما هستم! ( أناَ رَبُّکُمْ الأعْلی. نازعات- 24)

 

بنابراین من( نویسنده) با تکیه‌بر دانش اندک خودم( و نه تجربه ای که ندارم)، فعلاً با احتیاط کامل می‌پذیرم که بله، ارتباطی بسیار تنگاتنگ بین "خویش" و خدا وجود دارد، اما به‌هیچ‌عنوان نمی‌پذیرم که "منِ من" یا "خود" یا "فرایند فردیت"، دقیقاً همان خدای آفریننده باشد. یعنی هنوز خدای آفریننده را بسیار فراتر میدانم از اینکه بتوان اورا تعریف کرد یا شناخت. 

جالب است که خود یونگ در یکی از سخنرانی هایش به این نکته اشاره میکند که فهم ما از خدا مثل فهم یک مورچه از موزۀ لندن است. اگر چه در اینجا هم منظور یونگ از خدا همان شناخت از خود است اما با این حال  بنده این نظر یونگ را بیشتر از نظر قبلی‏ اش می‏پسندم. حتی فرا تر از آن فکر میکنم که شناخت موجودی عقلی و کامل مثل حضرت جبرئیل  از خدا هم نباید بیشتر از شناخت یک زنبور عسل از یک باغ  بزرگ باشد.  درست است که آن زنبور بدون آن باغ خواهد مرد و جبرئیل هم اگر از خدا محروم شود می میرد، اما این دلیل بر این نمی شود که زنبور  باغ را بشناسد.  حداکثر توانایی زنبور در اینست که  از باغ خبر داشته باشد و همین.

خدا ورای همه چیز است. یا لااقل در ذهن من ( شاید به اشتباه) اینطور حک شده که:

خداوند ورای هر تعریفی است که بخواهد او را تعریف کند.

بنابراین تا اطلاع ثانوی هر تعریفی که از خدا ارایه میشود را پس میزنم و تنها تعاریفی را قبول میکنم که بگویند  خدا چه چیزی نیست. نه اینکه بگویند خدا چه چیزی هست.

بله به قطعیت  و از روی تجربه میتوان فهمید و حس کرد  که خدا هست. اما به هیچ عنوان نمی توان فهمید که خدا چیست.

بنابر این  قبل از حصولِ علمِ حضوری، همسان پنداری بین خود و خدا یک کوچک انگاری مغرورانه است.

دلیلم این لینک است.

شاید روزی روزگاری، برای کسانی از شما روزی شود معرفتِ کامل به خودتان، ان شاالله.

آنگاه است که از روی معرفت و دانش حضوری و نه از روی حدس و یا گمان ( مثل بنده)، خواهید فهمید که حلاج‌ها و یونگها  و پاسکالها  و مولوی ها  و با یزید ها و . شعار می‌داده‌اند و یا حقیقت را می‌گفته‌اند و یا،

لا فارِضٌ وَ لا بِكْرٌ عَوانٌ بَيْنَ ذلِكَ!!

فقط لطف کنید و در آن روز مقدس،چیزی را که فهمیدید خیلی هوشمندانه و با ت مطرح کنید. نه مثل حلاج ها، با فریاد!  

  

 

مراسم به دار کشیدن حسین ابن منصور حلاج

تعریف خود، در مکتب زوریخ SELF definition, at the Zurich Club

امر به خودشناسی در شعر بابا افضل کاشانی The order to consciousness in the poetry of Baba Afzal Kasha

نظر من در مورد نظر یونگ در مورد خداوند! !My opinion about Yung's opinion about God

خدا ,مثل ,یونگ ,یک ,، ,خدای ,است که ,از خدا ,آن را ,که از ,را در

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

انگار من هستم